سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

هیچ مال از خرد سودمندتر نیست ، و هیچ تنهایى ترسناکتر از خود پسندیدن ، و هیچ خرد چون تدبیر اندیشیدن ، و هیچ بزرگوارى چون پرهیزگارى ، و هیچ همنشین چون خوى نیکو ، و هیچ میراث چون فرهیخته شدن ، و هیچ راهبر چون با عنایت خدا همراه بودن ، و هیچ سوداگرى چون کردار نیک ورزیدن ، و هیچ سود چون ثواب اندوختن ، و هیچ پارسایى چون باز ایستادن هنگام ندانستن احکام ، و هیچ زهد چون نخواستن حرام ، و هیچ دانش چون به تفکر پرداختن ، و هیچ عبادت چون واجبها را ادا ساختن ، و هیچ ایمان چون آزرم و شکیبایى و هیچ حسب چون فروتنى ، و هیچ شرف چون دانایى ، و هیچ عزت چون بردبار بودن ، و هیچ پشتیبان استوارتر از رأى زدن . [نهج البلاغه]

من و یه دنیا آرزوی محال
دوشنبه 87/4/3 ::  ساعت 3:22 صبح

هنگاهی که خداوند مادر را می آفرید در روز ششم تا دیر وقت کار می کرد

خورشید جرات غروب کردن نداشت

چون خدا داشت مادر را می آفرید

فرشته ای آمد و از خدا پرسید : خدایا !

چرا اینقدر رو این یکی وقت می ذاری ؟

خدا گفت : می دونی چه خصوصیاتی در نظر گرفتم تا درستش کنم ؟

فرشته گفت :  نه!!

خدا گفت : باید قابل شستشو باشه ولی پلاستیکی نباشه !

باید بتونه همه جور غذا درست کنه !

با یه بوسه از زانوی زخمی تا قلب شکسته رو شفا بده !

مهر تایید وجود مرد باشه !!!

و همه ی اینها رو فقط باید با دو دست انجام بده .

فرشته که تحت تاثیر قرار گرفته بود گفت : فقط با دو دست ؟!!

مطمئنی که این یه مدل کامل و استاندارده ؟ 

خسته شدی بذار بقیه اش رو فردا تکمیل کن

خدا گفت ؟ نمی تونم  آخرای کارمه چیزی نمونده  موجودی

رو که محبوب قلبم و از گوهر وجودی

خودمه کامل کنم ،وقتی بیمار می شه خودش ، خودش رو معالجه می کنه

 و می تونه تو همون حال

علاج درد خیلی ها هم باشه ،اون می تونه ?? ساعت در روز کار کنه .

فرشته نزدیک تر اومد و زن رو لمس کرد و گفت : این که خیلی لطیفه !

خدا گفت : بله ولی خیلی قوی درستش کردم ،سری در درونش گذاشتم

 که حتی شما فرشته ها هم

نمی تونید درکش کنید ،نمی دونی چه چیزهایی رو می تونه تحمل کنه

 و به چه مشکلاتی پیروز بشه !!!

فرشته پرسید : می تونه فکر کنه ؟

خدا گفت : نه تنها فکر می کنه بلکه استدلال و بحث و گفتگو  هم می کنه

فرشته گونه ی زن رو لمس کرد و گفت : خدایا فکر کنم بار مسئولیت زیادی

بهش دادی !سوراخ شده داره چکه می کنه !!!!

خدا گفت : چکه نمی کنه این اشکه

فرشته گفت : اشک به چه دردی می خوره ؟

خدا گفت :

 اشکها ،غمها ،تردید ها ،عشقش ،تنهاییش ،رنجش و غرورش

رو بیان می کنه .

فرشته هیجان زده شد و گفت :

تو نابغه ای فکر کنم همه ی چیز های خارق العاده رو برای ساختن

مادر ها استفاده کردی

خدا گفت : آخیش تموم شد ولی فقط یه چیزش خوب نیست !

خودش فراموش می کنه که چقدر با ارزش و پرقدرته 

 

تولد دخت گرامی نبی مکرم

 

ام ابیها مبارک باد  


¤ نویسنده: دختر آرزوها



3لیست کل یادداشت های این وبلاگ


خانه
مدیریت وبلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه

:: کل بازدیدها :: 
1775

:: بازدیدهای امروز :: 
1

:: بازدیدهای دیروز :: 
6


:: درباره من :: 

من و یه دنیا آرزوی محال

:: لینک به وبلاگ :: 

من و یه دنیا آرزوی محال

:: اشتراک درخبرنامه ::